کلیپ - BABAK 1992
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

BABAK 1992
 
لینک دوستان



از سال 2008 پخش سریالی در کانال دی ترکیه اغاز شد که به نظر من و خیلی از کسانی که سریال را تماشا کردند بین این مجموعه و تمامی سریالهایی که تا ان موقع از تلویزیون رسمی ترکیه پخش شده بود تفاوت عمده ای وجود داشت.تقریبا در تمامی زمینه ها این سریال مرزها را ارتقاء داد و روایت تازه ای از احساسات عمیق انسانی با محوریت عشق را عرضه کرد.رابطه پر تلاطم و زیبا اما در نهایت غم انگیز و تاریک که قلب بسیاری از بینندگانش را به درد اورد به خصوص اینکه باید در نظر گرفت این سریال بر مبنای رمان پرفروش و مشهور خالد ضیا اوشاکلی گیل با عنوان عشق ممنوع ساخته شده که در واقع از منبعی حقیقی سرچشمه گرفته و نویسنده مشاهدات عینی اش را با ظرافتی خاص در قالب رمانی خواندنی به تصویر کشیده.
سریال در ابتدا ضرباهنگ کندی دارد و بیننده شاید انتظار اتفاقات انچنان غافلگیرکننده و جذابی را نداشته باشد اما وجود دو کاراکتر سرزنده و قدرتمند بهلول و بیهتر از همان ابتدای سریال بهانه ای میشوند برای پیگیری مداوم ماجراهای آتی.داستان با مقدمه ای ساده و روشن با ابرازات عاطفی آدنان بیک،مرد مسن ثروتمندی به دختر جوان،زیبا و با کمالاتی به نام بیهتر آغاز می شود و بر خلاف انتظار، بیهتر به آدنان بیک پاسخ مثبت میدهد.هر چند که بیهتر صداقت و پاکی آدنان را دوست دارد و برایش ارزش قائل است اما انگیزه اصلی او برای این پاسخ شتاب زده جدال و دعوای دائمی با مادرش فیردز به دلیل نقشی است که او با خیانتش به مالک بیک(شوهرش)در سکته و سرانجام مرگش داشته.فیردز چون میپنداشته که آدنان او را برای همسری خود نشان کرده تمامی قدرت و جذابیت زنانه اش در حد و اندازه ای که میتواند را برای جذب آدنان بیک به کار میگیرد اما در نهایت با خواستگاری آدنان بیک از بیهتر امیدهایش بر باد میرود و با واکنش تندی آدنان بیک را از خانه اش بیرون می اندازد اما در نهایت به دلیل پافشاری و لجبازی بیهتر و وضعیت اشفته مالی شان که عملا ورشکست شده بودند به این ازدواج رضایت میدهد.داستان وارد فاز جدیدی میشود،بیهتر باید زیر یک سقف با آدنان بیک و دو فرزند نوجوان و خردسالش به نامهای نهال و بولنت،خدمتکاران و البته بهلول برادرزاده عیاش،خوشگذران و دخترباز آدنان بیک(در واقع او یک فامیل دور است که پس از از دست دادن والدینش در جریان یک سانحه رانندگی از زمان کودکی با خانواده آدنان بیک زندگی میکند) زندگی کند.ضرباهنگ همچنان کند پیش می رود ولی جریانات جالبی در حال وقوع است.بعد از چندین برخورد خصمانه بیهتر با بهلول که در واقع انتقامی است از بهلول که مدتی خواهر بیهتر(پیکر) را (مثل همه دختران دیگری که با انها بود) بازیچه خود قرار داده بود و حتی یکبار باعث بیرون انداختن بهلول از خانه می شود تغییراتی در احساسات و روابط این دو شکل میگیرد.از همان ابتدای سریال با توجه به نگاههای ژرف بهلول به عکسهای بیهتر میتوان متوجه شد که این جوان هوس باز ممکن است برای خودش و بقیه دردسر درست کند اما باز هم همه چیز به ارامی پیش میرود تا اینکه بهلول متوجه میشود احساساتی که به زن عمویش دارد با هرگونه احساسی که پیش از ان در رهگذر روابط سطحی اش با دختران داشته متفاوت است.او عاشق شده و این عشق چیزی نیست که بتوان به این راحتی ها با ان مبارزه و در مقابلش مقاومت کرد.بهلول به دفعات نشان میدهد که شخص ترسو و ضعیفی است و در مواردی که مسائل جدی میشود عملا قدرت تصمیم گیری ندارد و همواره فرار را بر قرار ترجیح میدهد اما با این حال رویه خودخواهش اجازه نمی دهد که از بیهتر دل بکند و ترجیح میدهد خودش را درگیر رابطه عاشقانه ممنوعی کند که مشخص نیست اخر عاقبتش به کجا ختم میشود.نفرت و احساس ناخرسندی اولیه بین بیهتر و بهلول سرانجام به یک عشق واقعی غیر قابل کنترل تبدیل میشود که هر دو طرف را به کنام خویش میکشد و در دریای مواج و خروشانش ابایی ندارد که ممکن است چند خانوار نیست و نابود شوند.
ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 91/1/31 ] [ 5:20 عصر ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

یک مسافر کش ز راهی  می گذشت

با سمندی زرد رنگ و توپ و مَشت

پیرمردی را کنار جاده دید

زد کنار و پیر هم بالا پرید

پهلوی راننده جا بود و نشست

با تمام  قدرتش در را ببست

چتد متری آن طرف تر پیر گفت

صحبتی دارم که می باید شنفت

پر شده پیمانه ات  ای نازنین

با تاسف، آخر خطی ، همین

بنده عزراییل  هستم با مرام

آمدم  جانت بگیرم والسلام

بر لب راننده گلخندی شکُفت

پیر  تا آن خنده هارا دید گفت

جُک نگفتم . جدی است این حرف من

بنده عزراییل هستم واقعاً

 گفت آن راننده از روی طرب

با سه تا مردی  که بودند آن عفب:

طفلکی  این پیرمرد از مخ رهاست

حرفهایش خنده دار و نارواست

مردها گفتند  کو پیر ای عمو؟

مانمی بینیم پیری روبرو

خسته ای، حتما خیالاتی شدی

یا دچار یک کسالاتی شدی

پیر مردی در سمندتت نیست نیست

این که می گویی چرا نادیدنی است؟

تا که آن راننده  این صحبت شنید

شد هراسان ،رنگ  از رویش پرید

در گشود و همچو قرقی  پر کشید

او فقط تا صبح، یکسر می دوید

چون که از دار و ندارش دور شد

باز حیله  بر  خِرفتی زور شد

پیرمرد و آن سه مرد ناقلا

در ربودند آن سمند  مَشت را

دستشان در دست هم بود ای عزیز

بود باید بیش از این ، با هوش و تیز


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 10:20 عصر ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد.


[ جمعه 90/8/6 ] [ 2:39 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

 

I"ll teach you!   ……….………..…….حالا بهت نشون میدم  !

It was heaven!  …..…………….……………….محشر بود  !

There is a dear!  ……………..………..….…..قربونت برم  !

Mind how you go!  …….....….......………مواظب خودت باش.

It"s a matter of sink or swim!  ....مسئله ی مرگ و زندگی است  !

Like fun!  …………….…...………! تو گفتی و من هم باور کردم

After a fashion ……….…......….…………..همچین بگی نگی!

You can"t milk a bull ……..…...….هی میگم نره میگه بدوش!

That"s the end! ………………..………… همینو کم داشتیم!

It"s all over and done!  ………...…….……..کار تمام است!

The die is cast!  …………..…...………...کار از کار گذشته!

It"s all a fiddle!  ………….……...……… همه اش کلک است!

Don"t rub it in!  ……..…....………اینقدر به رخ ما نکش!

I see ………………………………………..که اینطور!

What"s cooking!  ………….………….………قضیه چیه؟!

I stand corrected.  ………........…….اشتباه خود را قبول می کنم!

He"s not all there!  ……….......….……سیمهایش قاطی است!

I swear it!  ………………….…………..قسم می خورم!

That"s a good fun!  ………………….قصه ی قشنگیه!

Mark my words! ...........…یک روز خودت می فهمی! یادت باشه!

Cross my heart!  .................…..!به شرافتم قسم! این تن بمیره

He"s not the man for that!  …........…….این کاره نیست!

Point taken!  ……………………….………قبول کردم!

Use your loaf!  …………....…………کله ات را به کار بینداز!

Go fly your kite!  ……….…..………..سرت به کار خودت باشه!

Please yourself!.......... هر کاری دلت می خواهد بکن، به من چه!

None of your cheek!  ….........……….فضولی اش به تو نیومده!

Your wish is my command……..….……شما امر بفرمایید!

You"re a one!  ………………..………عجب ناقلایی هستی!

I"m not a mind reader!  ………………علم غیب که ندارم!

None of your concern!  ……………….فضولی موقوف!

That"s torn it!  ………………………همه چی ضایع شد!

Don"t ride the high horse!  …….........….از خر شیطان پیدا شو!

 


[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 6:45 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد

از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست

دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر

مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا

من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم

خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق

ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر

با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی

ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو

ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا

دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار

زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود

ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد

بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است

از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز

تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری

در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو

پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت

ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو

تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر 

 


[ سه شنبه 90/7/19 ] [ 6:0 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

هر چی که بخوای از عکس، داستان، ترفند مو بایل و کامپیوتر،ترفند ایرانسل،بازی،دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس و ....
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 925099