پیام نور - BABAK 1992
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

BABAK 1992
 
لینک دوستان

 

Once all the scientists die and go to heaven
They decide to play Hide-n-seek . .

روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند
آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند

Unfortunately Einstein is the one who has the den ...
He Is supposed to count up to 100 ...
and then start searching .

متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.

Everyone starts hiding except Newton ...

همه پنهان شدند الا نیوتون ...

Newton just draws a square of 1 meter
and stands in it Right in front of
Einstein

نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد.
دقیقا در مقابل انشتین.

Einstein s
counting…97, 98, 99.100 .
انشتین شمرد 97,98,99,100
He opens his eyes and finds Newton standing in front .
Einstein says Newton s out... Newton s out .

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش
ایستاده.
انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( ساک ساک) نیوتون بیرون( ساک ساک).

Newton denies and says I am not out .

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.

He claims that he is not Newton ..

او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.

All the scientists come out to see how
he proves that he is not Newton ...

تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن
تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست...

Newton says I am standing in a square of area 1m squared .
That makes me Newton per meter squared ...

نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام...
که منو نیوتون بر متر مربع میکنه

Since one Newton per Meter squared is one Pascal ,
I"m Pascal, Therefore Pascal is out ......... ...

از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد
بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال ساک ساک) .


[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 10:16 عصر ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]
در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو
انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای
خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر
خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که
وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما
کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را
انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب
بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی
که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف
تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "
مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. "
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش...
گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه
می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این
طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها
آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر
تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ "

[ پنج شنبه 90/7/28 ] [ 10:30 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد

از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست

دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر

مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا

من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم

خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق

ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر

با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی

ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو

ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا

دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار

زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود

ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد

بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است

از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز

تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری

در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو

پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت

ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو

تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر 

 


[ سه شنبه 90/7/19 ] [ 6:0 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

هر چی که بخوای از عکس، داستان، ترفند مو بایل و کامپیوتر،ترفند ایرانسل،بازی،دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس و ....
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 65
کل بازدیدها: 925980