BABAK 1992 | ||
اهل تحصیلم من نمرهایم بد نیست. من دبیری دارم بهتر از ابر سپید . دوستانی بدتر از شمر و یزید. جزوهایی دارم که نمی فهمم چیست. دانش اموزم من تخته ام دیوار است همه ذرات علومم متناقض شده است. درس وقتی که دبیرم بکند خوب بیان می فهمم. من درسهایم راپی دعوای معلم می خوانم . پی پرخاشی تند . اهل تحصیلم من کار من خواندن درس وکتاب. گاه گاهی درس می خوانم. نه به تشویقی که معلم در ان زندانیست. برگه پاسخ من کامل نیست. خوب می دانم مدرکم ابکی است. من نمی دانم که چرا می گوینداین یکی ممتاز است ان یکی معرکه نیست. وچرا هیچ کجا فرصت درس برای نفر اخر نیست. رتبه ی 20000چه کم از رتبه ی 1 دارد. تست را باید زد . درس را باید خواند. کار ماشاید این است ه در حسرت دانشگاه شناود باشیم. پشت دزوازه ی ان همه اردو بزنیم. دست دردست هم دهیم به مهر . غم بیکاری را کم بکشیم. که ما شاید این است. که سرباز شویم . سرمان بتراشند ازته. خوش باشیم که ما خوش تیپیم . صبح ها همراه خورشید بیدار شویم. همراه باد ونسیم پادگان را بدویم. بگذریم من خوب می دانم. سرنوشت ما همه بسته به یک عدد است. رتبه ها در کنکور . آی مردم . زندگی را نکشانیم میان اعداد. همه باید زنده باشیم . کار ما اینک چیست ؟ کارما شاید این است. کخ دعایی بکنیم. ای خدا تو رسان یک عددی . یک مددی . به جوان هایی با سر نوشت عددی. [ شنبه 90/5/15 ] [ 10:9 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
اکسید گشت و سوختیم بس که فیزیک و شیمی آموختیم هی اسید و باز دعوا می کنند خاک عالم بر سر ما می کنند درس چون در مغز داغم می رود می شود فرار و فوری می پرد
بار سنگین فیزیک لج کرده است اهرم ذهن مرا کج کرده است
روز و شب معلوم و مجهول می کنم ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم این مسائل که فیزیک بر هم زده مرکز ثقل مرا بر هم زده جبر و مجهولات است آن درد است درد چهره ام از دست جبر زرد است زرد گه گله از دست تانژانت می کنم گه شکایت از کتانژانت می کنم گر بخوانی بیست بار این زیست را ای دریغ هرگز نبینی بیست را از زبان خارجه آشفته ام در سرزنگ زبان من خفته ام قلبم از جغرافیا غمگین شده بس که کوه دارد دلم سنگین شده الغرض ای دوستان من خسته ام در کلاس چون مرغی پر شکسته ام [ شنبه 90/5/15 ] [ 10:5 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |