BABAK 1992 | ||
هدیه Gift I speak out of the deep of night out of the deep of darkness and out of the deep of night I speak if you come to my house, friend bring me a lamp and a window I can look through at the crowd in the happy alley [ یکشنبه 90/8/1 ] [ 6:6 عصر ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
کاش روز دیدنت فردا نبود... کاش می شد هیچکس تنها نبود... کاش می شد دیدنت رویا نبود... گفته بودی با تو می مانم!!! ولی............. رفتی و گفتی اینجا جا نبود... من دعا کردم برای بازگشت.... دست های تو ولی بالا نبود... باز هم گفتی که فردا می رسی........ کاش روز دیدنت فردا نبود!!!
نظر یادتون نره.... [ دوشنبه 90/6/14 ] [ 8:42 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
دو مرد نسبت به هم، دایی وخواهر زاده اند. یعنی اولی دایی دومی و خواهر زاده اوست، دومی نیز دائی اولی و خواهرزاده وی می باشد. چطور چنین چیزی ممکن است؟ [ جمعه 89/11/22 ] [ 12:58 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |