BABAK 1992 | ||
روزهانمیگذرد،ما میگذریم ازهم و هیچکس سوالی نکرد که حداکثرسرعت مجاز چه بود...!!! **** پدری که تمام شد ... ***** آدم هـا بـعـضـی وقـت هـا حـس مـداد سـفـیـد بـهـشـون دسـت مـیـده! **** شاید اولین انتخاب کسی نباشم،اما انتخابی بزرگم.شاید ثروتمند نباشم ،اما ارزشمندم.تظاهر به کسی که نیستم نمیکنم،چون از اینکه خودم باشم راضیم.شاید به برخی از کارهای گذشتم افتخار نکنم اما به آنچه که امروز هستم میبالم.شاید کامل نباشم اما،نیاز هم به کامل بودن ندارم.مرا همانطور که هستم بپذیر یا همانطور که میروم تماشایم کن ... **** همانطور که گل سرخ را با خارش دوست داری، دیگران را هم با عیوبشان دوست بدار... **** یادت بااااااااااااشه **** هر انسان هزارو یک نقاب داره **** بسلامتیه " خودمون " **** دلم یک تکیه گاه می خواهد که دلم را پر کند از اعتماد...یک آغوش گرم که مرا از همه ی دغدغه هایم دور کند.... **** سلامتی معلمی که بخاطر اینکه شاگرد سرطانیش ک کچل شده بود احساس ناراحتی نکنه و بچه ها بهش نخندن ..رفت ابروهاشواز ته زد سرشم تراشید...رفت پیش شاگردش گفت :ببین منم کچل شدم غصه نخور....................... [ یکشنبه 92/10/22 ] [ 10:18 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |