اس ام اس - BABAK 1992
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

BABAK 1992
 
لینک دوستان


اهل حمامم

پوستم مهتابی ست

چشمهایم آبی ست

پدرم دلاک است

سرطاسی دارد

لُنگ می اندازد

شامپو مصرف میکند

کله اش هی کف می کرد

و سپس مویش ریخت

و چه اندازه سرش براق است!

حرفه ام دلاکی است

هدف من پاکی است

می نشیند لب سکو آرام

یک نفر با احساس

او تصور میکند خوش پرو پاست!

کودکی را دیدم

می دود در پی صابون و لگن

ای نهان در پس در

خشک آورم خشک

مشتری های عزیز!

لگن خاصره هاتان سالم

رخت ها را نکنید

آبمان بند آمد!


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 10:18 عصر ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

اکسید گشت و سوختیم

بس که فیزیک و شیمی آموختیم


هی اسید و باز دعوا می کنند

خاک عالم بر سر ما می کنند


درس چون در مغز داغم می رود

می شود فرار و فوری می پرد

بار سنگین فیزیک لج کرده است

اهرم ذهن مرا کج کرده است


 

روز و شب معلوم و مجهول می کنم

ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم


این مسائل که فیزیک بر هم زده

مرکز ثقل مرا بر هم زده


جبر و مجهولات است آن درد است

درد چهره ام از دست جبر زرد است زرد


گه گله از دست تانژانت می کنم

گه شکایت از کتانژانت می کنم


گر بخوانی بیست بار این زیست را

ای دریغ هرگز نبینی بیست را


از زبان خارجه آشفته ام

در سرزنگ زبان من خفته ام


قلبم از جغرافیا غمگین شده

بس که کوه دارد دلم سنگین شده


الغرض ای دوستان من خسته ام

در کلاس چون مرغی پر شکسته ام


[ شنبه 90/5/15 ] [ 10:5 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

فریاد می زنم،

من چهره ام گرفته!

من قایقم نشسته به خشکی!

مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست!

یک دست بی صداست،

من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب،

فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر

فریاد من رسا،

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می زنم،

فریاد می زنم!!!!


[ سه شنبه 90/1/30 ] [ 7:35 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

پیامک زد شبی لیلی به مجنون                  
که هر وقت امدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد از انجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی.


[ پنج شنبه 90/1/4 ] [ 8:22 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

روزی به رهی دخترکی بود خفن
چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن


صد جور مکمل به رخش مالیده
از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده


یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن
از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان


بر روی سرش روسری ای بود ، عجب
طولش به گمانم نرسد نیم وجب !


شلوارک برمودایی هم بر پا داشت
آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت


آهسته به او گفتمش ای یار عزیز
ای دختر ِ خوب و پاک و محجوب و تمیز

این چیست به تن کرده ای و نیست لباس
آراستگی یه چیز و مد چیز ِ جداس

با عشوه بگفت پاسخم اوبا این حرف
"اصلاح نموده ام ز الگو ، مصرف"

گر نیت صرفه جویی داری ای زن
اصلا نکن این لباس را هم بر تن


[ پنج شنبه 89/12/26 ] [ 7:25 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

هر چی که بخوای از عکس، داستان، ترفند مو بایل و کامپیوتر،ترفند ایرانسل،بازی،دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس و ....
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 79
بازدید دیروز: 65
کل بازدیدها: 907371