• وبلاگ : BABAK 1992
  • يادداشت : داستان عشقي تلخ و شيرين
  • نظرات : 6 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهدا 
    سلام.

    گفتيد اين هم بگذرد يعني IM Awesome ??????????

    پاسخ

    بابا اين رو هم بايد معني کنم شما که انگليسيتون خوب بود!
    سلام
    ز هجر روي پدر اشک از بصر مي ريخت
    نه اشک از بصر ، او لخته جگر مي ريخت
    به گرد شمع وجود علي چو پروانه
    ز سوز آتش اندوه بال و پر مي ريخت
    گهي به خانه ، گهي در بقيع و گه به احد
    گلاب اشک ز داغ غم پدر مي ريخت
    به موج حادثه شد غرق کشتي عمرش
    ز بهر ديده خونين خود گهر مي ريخت
    فکنده لرزه بر اندام اهل ظلم ونفاق
    ز آه سوخته سينه ، چون شرر مي ريخت
    به ياد غربت و تنهايي علي زهرا
    هماره حافظي اشک از دو چشم تر مي ريخت
    01:55 يا زهرا...
    پاسخ

    يا زهرا...

    سلامي دوباره به هموطن خوبم
    بازم اومدم و بهت سر زدم منتظر حضور تو هم تو وبم هستم
    ::::
    درد هاي من نگفتني
    دردهاي من نهفتني است

    درد هاي من
    گرچه مثل درد هاي مردم زمانه نيست
    درد مردم زمانه است
    مردمي که چين پوستينشان
    مردمي که رنگ روي آستينشان
    مردمي که نام هايشان
    جلد کهنه ي شناسنامه هايشان
    درد مي کند...

    " قيصر امين پور"

    ::::
    خردنگهدارت
    پاينده ايراني سبز و خرم
    :::

    پاسخ

    ما هم به شما سلام مي كنيم هم وطن. حتما سري به وبلاگ شما مي زنيم.